47 ❤ ستاره 47 باران
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
اي خداي من ... دست و دلم به كار نميره ...

هنوز هيچ كاري انجام ندادم توي اداره ...

كارهاي امروز روي كارهاي ديروز اضافه شد ولي من هيچ كاري رو انجام ندادم ...

سرم خيلي درد ميكنه ...

دارم ديوونه ميشم باران ...

يه حس عجيبي دارم ...

پر از دلتنگيم ... پر از نبودن تو ...

دارم خفه ميشم باران... اگر اينا رو هم نمي نوشتم بغضم از چشام ميزد بيرون ....

باران من بي تقصيرم ...

باران ميدونم ديشب نارحتت كردم ... اذيتت كردم ... باوركن حال من بهتر از تو نبود ....

باران طعم انتظار رو چشيدي ... منم دارم ميچشم ...

خودت گفتي خوشايند نيست ..................

دلم رو نشكن و بيا پيشم ...بيا شادم كن ...بيا بر من ببار تا ببارم در كنارت ...

بيا كه دارم از جنس تو ميشم ... بيا كه چون باران ميخوام ببارم ...

 كاش بودي كنارم .... دلم هواي تازه ميخواد ... اكسيژن كم دارم ...

 آخ كه چقدر دلگيره هواي من بي تو  ... چقدر نفس گيره قدم زدن بي تو

باران كاش بوي و من رو كنار خودت آروم ميكردي .....

بيشتر از هر وقتي به بودنت محتاجم ...

بيا آروم جونم .... بيا آرومم كن .....

اگر حال مرا داري ، ميفهمي يعني چي حرفام ... !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

---------------------------------------------

وقتی هوای تو نباشد من بی هوا می شم

و وقتی بی هوا باشم ! یعنی نفسم بی تو می گیره

اگه حال منو داری می فهمی دوستت دارم قشنگم






:: بازدید از این مطلب : 330
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست